رُنِسانس نقاشی ، مجسمهسازی و هنرهای تزئینی Renaissance art در آستانۀ قرن 15 به موازات تحولات بزرگی در فلسفه ، ادبیات، موسیقی ، علم و فناوری در ایتالیا رخ داد. رنسانس به معنای "تولد دوباره" یا "نوزایی"، که به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین تحولات هنری در تاریخ هنر شناخته میشود، پایه و اساس خود را بر هنر کلاسیک باستان قرار داد، اما با جذب تحولات زمانۀ خود در هنر اروپای شمالی و با استفاده از دانش علمی معاصر ، سنت کلاسیک را هم دگرگون کرد. هنر رنسانس با فلسفه اومانیستی (انسانگرایی) به سرعت در سرتاسر اروپای آن زمان رواج یافت و با توسعه فنون جدید و حساسیتهای جدید هنری ، هم هنرمندان و هم طرفداران آنها را تحت تأثیر قرار داد. هنر رنسانس نشانۀ گذار اروپا از دوره قرون وسطا به عصر مدرن است و آنچه دنیای امروز هنر را تشکیل میدهد، تا اندازۀ زیادی مدیون این تحول و انقلاب بزرگ هنری است.
نقاشان و مجسمه سازان رنسانس به مطالعه کالبد و آناتومی انسان پرداختند و بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه و با مهارتی باورنکردنی به تصویر میکشیدند. در همین دوره فرمانروایان، ساخت ساختمانها و پروژههای بزرگ هنری را سفارش دادند.
در بسیاری از مناطق اروپا ، هنر اوایل دوره رنسانس به موازات هنر اواخر قرون وسطا ایجاد شد. هنر ، نقاشی ، مجسمه سازی ، معماری ، موسیقی و ادبیات رنسانس در سدههای چهاردهم ، پانزدهم و شانزدهم در اروپا تحت تأثیر ترکیبی از افزایش آگاهی از طبیعت ، احیای یادگیری کلاسیک و دیدگاه فردگرایانه تری از انسان است. محققان دیگر بر این باور نیستند که رنسانس شکاف ناگهانی را با ارزشهای قرون وسطایی نشان میدهد ، همانطور که توسط کلمه فرانسوی رنسانس پیشنهاد میشود ، به معنای واقعی کلمه "تولد دوباره" است.
تأثیرات رشد و پیشرفت زنان و مردان در اوایل قرن پانزدهم تأثیراتی بر فلسفه ، ادبیات ، معماری ، الهیات ، علم ، دولت و دیگر جنبههای زندگی اجتماعی به دنبال داشت.
ظهور صنعت چاپ در این دوره این نتیجه را در پی داشت که ایدهها و نظریهها به راحتی منتشر شوند. به این ترتیب تعداد فزاینده ای از کتابها برای عموم مردم به رشته تحریر درآمد، از جمله مقالات و رسالههایی درباره هنر که توسط هنرمندان سرشناس آن دوران نوشته شده بود. انتشار دو رسالۀ مهم از لئون باتیستا آلبرتی دربارۀ نقاشی و معماری، در سالهای 1435 و 1452 از جملۀ این آثار است.
فلسفه انسان گرایانۀ رنسانس به این معنا بود که رابطه انسان با انسانیت ، جهان و با خدا دیگر استان منحصر به کلیسا نبود.
علاقه دوباره به هنر کلاسیک در هنر رنسانس برای اولین بار در مطالعه باستان شناسی بقایای هنر رومی توسط برونلسکی(Brunelleschi) معمار و دوناتلو (Donatello) هنرمند مجسمه ساز ظاهر شد. احیای سبک معماری مبتنی بر پیشینههای کلاسیک در اوایل دهه 1420 در نقاشیهای مازاچو ( Masaccio) و اوچلو ( Uccello) تجلی یافت. اوچلو نقاش و ریاضیدان به خاطر آثار پیشگامانه خود در هنرهای بصری شناخته میشود. جورجیو وازاری مورخ هنر رنسانس در کتاب خود با عنوان«زندگی برترین نقاشان ، مجسمه سازان و معماران» نوشته است: «اوچلو در نقاشی مناظر وسواس داشت و زمان زیادی را به مطالعه برای درک دقیق «پرسپکتیو» میگذراند تا احساس عمق را در نقاشیهای خود ایجاد کند.
بهبود و پیشرفت چشمگیر در مادۀ رنگ روغن و تحولات در تکنیک رنگ آمیزی آن توسط هنرمندان هلندی همچون رابرت کامپین ، یان ون ایک ، روژیر وان دره وایدن و هوگو ون در گز، از حدود سال 1475 به هنر رنسانس و نقاشی ایتالیا وارد شد و در نهایت تأثیرات ماندگاری بر هنر نقاشی در سراسر جهان گذاشت.
شهر فلورانس در ایتالیا در اوایل قرن پانزدهم میلادی نقشی تعیین کننده در هنر رنسانس پیدا کرد و به عنوان مرکز تجمع و فعالیت گروهی از هنرمندان سرشناس دارای نبوغ از جمله مازاچو، برونلسکی، پیرو دلا فرانچسکا و دوناتلو، منجر به ظهور هنرمندان بزرگی شد که امروز به عنوان استادان رنسانس میشناسیم.
میراث مشابهی از دستاوردهای هنری رنسانس نیز همزمان در شهر ونیز و توسط هنرمندان بزرگی چون بلینی ، مانتینا ، جورجیونی ، تیتیان و تینتورتو برای هنر جهان به جا مانده است.
اما شاید دو نام در ارتباط با هنر رنسانس بیشتر از همه برای دوستداران و علاقه مندان به هنرهای تجسمی آشنا باشد؛ یعنی میکل آنژ و لئوناردو داوینچی. جورجو وازاری در کتابی که در همان زمان دربارۀ میکل آنژ منتشر کرده، درباره او نوشته است: «آثار هنری میکل آنژ از آثار هر هنرمند زنده یا مُردهای فراتر رفتهاند.» لئوناردو داوینچی هم به عنوان نمونۀ بارز یک هنرمند رنسانسی شناخته میشود و با وجود اینکه بیش از پانزده نقاشی از او بجای نمانده، اغلب اورا بزرگترین نقاش تاریخ دانستهاند.عدهای نیز او را با استعدادترین شخصی میدانند که تاکنون در این جهان زندگی کرده است.
دیدگاه خود را بنویسید