درك درست يك اثر تجسمي تا حدود زيادي بستگي به شناختن و درك كردن ابزار و عناصر هنر تجسمي دارد، با اين تفاوت كه براي آموختن زبان نوشتاري قواعد شناخته شده و دقيقي وجود دارد، اما زبان عناصر هنر تجسمي بسيار پيچيده تر و دشوارتر است. در اين ميان چشم به عنوان عامل ديدن و نگاه كردن نقش اصلي را در فراگرفتن زبان هنر تجسمي دارد، زيرا ديدن امكان تجربه مستقيم و بدون واسطه واقعيت و اشيا پيرامون را براي ما فراهم میکند.
اهميت ديدن به اين دليل است كه ما معمولاً تصاوير اشياء را نزدیکترین و درستترین نشانه براي درك خصوصيات آنها مي دانيم. به طوري كه با ديدن تصوير يك شيء میتوانیم بفهميم كه ویژگیها و امكانات آن چيست، در حالي كه با شنيدن نام اشياء و يا حتي توصيفي كه از آنها میشود نمیتوان آن طور كه بايد به خصوصيات آنها پي برد.
با اين توضيحات میتوان پي برد كه آشنا شدن با مباني هنرهاي تجسمي تا چه اندازه میتواند در درك كردن درست جهان بصري مؤثر باشد. به ويژه اين كه در دوره معاصر، فراواني رسانههای ارتباط بصري از قبيل کتابهای تصويري، تبليغات، عكس، تلويزيون، سينما و رايانه زندگي روزمره ما را مشحون از تصاوير كرده است و به اين دليل اهميت آموختن مباني هنرهاي تجسمي كاملاً بديهي به نظر میرسد، علي الخصوص براي كساني كه میخواهند تحصيل و كار خود را با فعاليت در زمينه هنر تجسمي ادامه دهند.
ایجاد آثار هنرهای تجسمی و درست درک کردن آنها نیاز به یک شناخت اولیه از اصول و مبانی هنرهای تجسمی دارد. همین دلیل این مبانی را میتوان به الفبا و قواعد درک زبان و ابدع در هنرهای تجسمی و بصری تعبیر کرد. آشنا شدن با مبانی هنرهای تجسمی میتواند تا حد زیادی در درک کردن جهان بصری مؤثر باشد.
عناصر و کیفیت نیروهای بصری
عناصر و کیفیت نیروهای بصری در هنرهای تجسمی به دو بخش کلی تقسیم میشوند:
بخشی که با آنها به طور فیزیکی و ملموس سر و کار داریم مانند : نقطه، خط، سطح، رنگ، شکل، بافت ، اندازه و تیرگی – روشنی.
کیفیات خاص بصری که بیشتر حاصل تجربه و ممارست هنرمند در به کار بردن عناصر بصری میباشند مانند : تعادل، تناسب، هماهنگی و کنتراست که به نیروهای بصری یک اثر تجسمی استحکام میبخشند.
هر کدام از این عناصر، دارای یک سری ویژگیها هستند که هنرمند با علم به آن ویژگیها، از عناصر بالا در آثارش استفاده میکند تا مفهوم مورد نظرش را به بیننده منتقل کند.
عناصر اولیه بصری
نقطه
اولین و سادهترین عنصر بصری نقطه است که مبدأ پیدایش فرمها میباشد. نقطه نشان دهندهی مکانی در فضا است و در شرایط خاص جلوههای گوناگونی به خود میگیرد.
خط
دومین عنصر بصری و تجسمی، خط است که به صورت فراوان و متنوع در طبیعت وجود دارد و معمولاً بیننده از آن غافل است. در هنر هم مهمترین عنصر شکل دهندهی موضوعات هنری خط است. خط همان نقطه است که در اثر نیرویی که از یک جهت به آن وارد آمده از حالت ایستایی خارج شده و در جهت آن نیرو به حرکت درآمده است. پس دارای انرژی فعال و متحرک است.
سطح
سطح دارای واقعیت دو بعدی طول و عرض است. وقتی نقطه را به صورت هسته و نیروی متمرکز تصویری در نظر بگیریم اگر از یک جهت رشد و حرکت کند، ایجاد خط مینماید اما وقتی در تمام جهات رشد و حرکت کند، ایجاد سطح مینماید. همچنین فضای خالی بین دو خط موازی، سطح را القا میکند، یا حرکت دورانی زمین دور خورشید با شروع از یک نقطه و بازگشت دوباره به آن، سطح مدور بسیار بزرگی را ایجاد میکند.
حجم
حجم عبارتست از یک عنصر تصویری که دارای سه بعد طول، عرض و عمق میباشد. حجم تشکیل شده از سه عامل اولیه یعنی نقطه، خط و سطح، که ممکن است دارای نظم هندسی باشد و یا از فرم نامنظم تشکیل شده باشد. حجمهایی که دارای نظم هندسی هستند از توسعه شکلها و سطوح اصلی مثلث، مربع و دایره تشکیل شدهاند مانند مکعب، مخروط، کره و … . حجمهای دیگر که از نظم هندسی برخوردار نیستند از سطوح نامشخص و فرمهای نامنظم به وجود آمدهاند.
بافت
بافت یکی دیگر از عناصر هنرهای تجسمی است که معمولاً آن را با حس لامسه مرتبط میدانند در حالی که اهمیت آن بیشتر در ارتباط با نیروی خاص قوهی بینایی است. بنابراین بهتر است بافت را از دو نظر مورد توجه قرار دهیم. یکی از نظر شکل و فرم که به وسیلهی قوهی بینایی درک میشود و دیگر از نظر خاصیت فیزیکی و جنسیت بافت که توسط قوهی لامسه درک میشود. عنصر بافت برای چشم شکل بیرونی اشیا و مواد را نشان میدهد و برای حس لامسه چگونگی سطح خارجی اجسام را مشخص میکند.
حرکت
هر ماده ای در درون خودش دارای حرکت و تکاپوست، هر موجودی از جمله انسان، در طبیعت دارای حرکتی درونی است که باعث تغییر و تحول دائم آن میشود و هیچ وقت در لحظه ای از زمان و مکان، موجودی ثابت و ایستا نیست. حرکت ممکن است با نقطه یا خط ایجاد شود و به شکلهای مختلفی مطرح گردد.
ریتم
ریتم به معنای تکرار منظم و هماهنگ عناصر طبیعی در کنار هم است. ریتم در طبیعت و وجود همهی عوامل هستی قابل مشاهده و درک است. در واقع ریتم عبارت است از یک پروسهی تکرار شونده که حرکت جزئی جدانشدنی از آن است. یعنی همیشه حرکت در جایی آغاز میشود و به چشم میخورد که یک عنصر به طور مرتب تکرار شده باشد و ریتم تکرار آن باعث حرکت چشم برای دنبال کردن آن میشود.
ترکیب
ترکیب بندی و یا کمپوزیسیون Composition به معنی جای دادن منطقی عناصر تجسمی در فضای مورد نظر است. ترکیب بندی هم دارای قواعد و اصول معینی است و محاسبات دقیق خود را دارد به نحوی که بین عناصر تصویری ارتباط و پیوندی منطقی برقرار میکند.
تعادل
در ترکیب بندی عوامل مختلفی همچون فرم، اندازه، رنگ، بافت، کنتراست و غیره در ایجاد تعادل و یا بر هم زدن آن مؤثر است. ترکیب بندی یک اثر هنری در اصل اساس و پایه آن اثر است و به نوبهی خود هنری ترکیب شده از علم ریاضی و آمادگیهای ظریف و پنهان در خاطرهی هنرمند است که در هنگام خلق اثر، به معرض نمایش در میآید. ضرورت هنر ترکیب بندی بیشتر از هر زمان دیگر، وقتی نمود پیدا میکند که هنرمند پا را از چهارچوب خلق آثار کوچک در زمینهی نقاشی فراتر گذاشته و به خلق آثار بزرگ و با ابعاد وسیع روی میآورد. در این زمان رعایت قوانین هندسی و ریاضی کاملاً ضروری است.
دیدگاه خود را بنویسید